ریــحانهریــحانه، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

رويـآـے ریــــحانهــ

++ حرف های جوجو ومامانیــ ++

+جوجو مامانی 3 ماهگی     +الهی مامانی قوبون این خنده هات روزهای شیطنت واییییییی فدا بسم من + وقتی نگات میکنم انگاری خوشبخترین آدم دنیام،، بخند که دلم ضعف میره واسه اون لپات   + جوجو مامانی اینجا خاله رقیه اومده بود خونمون مهمون واین روز که این عکس انداختیم داشتیم حاضر میشدیم که بریم تبریز خونه مامان معصوم،،خاله شیطون هم اون روز تا دلش میخواست عکس میگرفت + قوبون اون سیکمت بسه مامان،،بهت شیر نمیداد خاله پلتغال پوست کنده واست + آخه دختر جا قهطی رفتی نسستی تو جا نونی میدونی که بازم کار خاله شیطونه   + اوفااااااا مامان زبونو بده تو زشته   + اوف...
14 تير 1392

++ عروس کوچلوم++

+ ریحان جونم تابستان 91 باغچه خونه مامان معصوم +عروس مامان قوببونت بسم ایشلااه لباس عروسیت مامانییییییی +این جوجو مامان جنت المن در حد المپیک عاشق ژیست گرفتن مااااااااااچ ++ عروس خانوم اجازه هست یه بوس گنده از اون لپات بگیرم   +عکس تابستان 91 خرداد ماه تبریز باغ بابایی ریحانه+ محیا +باغ بابایی کنار موتر آب بابا مهدی+ریحانه       ...
14 تير 1392

++ جوجو مامانیــ ++

+در 22 اسفند روز اخرین روزهای سال 87 خداوند فرشته کوچکی رو در اغوش مادری قرار داد،، اغوشی که 9 ماه در انتظار شکوفایی غنچه اش بی قرار بود واسه تک تک روزاش ارزویی داشت وواسه لحظه دیدنش لحظه شماری میکرد ،، ریحانه مامانی در ساعت11:45 نزدیک اذان ظهر در بیمارستان ایزدی بدنیای دگری پا گذاشت،، خوش اومدی فرشته کوچلوی،، خوش اومدی دنیایی مامان،، خوش اومدی چراغ خونه،، وای کهمامانی و بابایی عاشق همچین روزی بودیم،،واین عکس رو حدودا نیم ساعت بعدش که اوردنت پیش مامانی گرفتم و مامانی برد تا بابایی که جلو بیمارستان دل تو دلش نبود نشون بده تا ببینه خدا چه فرشته ای بهمون تقدیم کرده  +جوجو مامانی در بیمارستان،،       &n...
14 تير 1392
1